مانلیمانلی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

مانلی کوچک ما

خانه خاله عاطفه و پاگشای عمه مرضیه

سلام مامانی الان با خستگی فراوان از مهمانی دیشب اومدم برات عکساتو با صبا بگزارم و چندتا عکسم از مهمانی دیشب مانلی الان پیش بابات داری کلی بازی می کنی و حرف می زنی باهاش و منم همه کارامو کردم ولی متاسفانه تو امروز صبح زود مثل دیروز از خواب بیدار شدی و نگذاشتی مامانی استراحت بکنه و منم از این فرصت استفاده کردم و برات دارم مطلب مب نویسم . عزیزم خانه خاله عاطفه تو کلی با صبا بازی کردی ولی اصلاً عصر اون روز نخوابیدی و اینقدر خوابت میومد که برای اولین بار نشسته تو ماشین تو بغل من خوابت برد و 30 دقیقیه ای خوابیدی حالا بیا عکساتو ببین: : الهی من که من فدای جفتتون بشم . حالا بعد اون روزم مامانی میخواست عمه راپاگشا کنه از فردای اون ر...
6 بهمن 1391

خانه خاله بهاره

همون جوری که قول داده بودم بهت مانلی میخوام عکسای خونه خاله بهاره را برات بگزارم تا ببینی : این از غذا خوردنتون :) اینم از بازی کردنتون با خاله هانیه: ولی امان از دست شما دو دختر که نگذاشتیت ما مامانا دو دقیقه کنار هم بنشینیمو درد دل کنیم . حالا امروزم عصر می خواهیم بریم خونه خاله عاطفه پیش دوستت صبا حالا بازم میام  برات عکسات را میزارم .  پس تا بعد خداحافظ ...
3 بهمن 1391

اولین دندون مانلی

سلام عسلم امروز بالاخره بعد از مدتی تونستم بیام برات بنویسم که طی این مدت چه خبرایی گذشته ، الانم که اومدم تو الان خوابیدی و من هم دارم برای شام کوکوی سیب زمینی درست میکنم و این مطلبم برات مینویسم. مامانی تو این مدت شما بالاخره در تاریخ 24/10/91 اولین دندونت دراومد که مبارکت باشه ولی وایییییییییییییییییی مامانی شب قبلش ، هم تو روز مامانی رو خیلی اذیت کردی و هم شبش ( همش بهونه می گیرفتی ) خوب درد داره می دونم عزیزیم ولی ما که نمی دونستیم که برای دندونت ولی فرداش که اوندم بهت آب بدم لیوان که تق صدا داد خیلی خوشحال شدم و خستگی دیروز به طور کلی از دلم دروامد و مامانی شما هم زحمت کشید برات آش دندونی پخت و ما هم همگی رفتیم خونه بابا جون حسن و ...
2 بهمن 1391
1